مـــــــطالبه

یک عدالتخواه در شهرستان ایذه

مـــــــطالبه

یک عدالتخواه در شهرستان ایذه

عدالتخواهی
پیوندها

۷ مطلب با موضوع «خود نویس» ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۰، ۱۱:۱۰ ب.ظ

ایستاده ام در عزای حسین {ع}

عزا داران صف به صف بر کنارم می گذرند
                            خاطره ها بر آه هایم، آه آه می گذرند
                                                     زنجیر زنان و سینه زنان
                                                                   مردان و کودکان و عزاداران
                                                                                       زنان و سیاه چادران
بدرقه کنان بر برم میگذرند
ایستاده ام و آنها با نوای یا حسین می گذرند
                                                 شرم دارم از عزاداران که با ایشان بگذرم
                                                 می ترسم که پر گناه با ایشان بگذرم
باید که از خود بگذرم
تا توانم با ایشان جانانه بگذرم
                                                 حسین گذشت از هر آنچه داشت
                                                 من از آنچه نداشتم نگذرم؟
از دلی که ندارم
از یاری که ندارم
                                                 چه می گویم که کلمات بر وجودم سنگین است
                                                 وجودم بی لیاقت تر از این همه تفسیر است
از حسین گویم که خدا نیز غمگین است
در عزایش آسمان خونین است
                                                 حلال است ریا برای حسین
                                                 اشک پر ریا برای حسین
بریز ای اشک از دیدگانم برای حسین
بزن نی بر لبانم به یاد حسین
                                              یـــــــــا حـــــــــــــــــــسیـن {ع}

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۰ ، ۲۳:۱۰
مـــــــطالبه
پنجشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۰، ۰۹:۰۳ ب.ظ

شهر خالیست...

شهر خالی است از احساس؛

نه تنها شهر که دل خالی شده ست از عاطفه و احساس؛

سنگ شد هرآنچه در وجود بود،دلم هر آنچه بود تنگِ تنگ شد...

در خیابان، هوس، بازی می کند. شادِ شاد است هر آن کس دختر بازی می کند!

خانه ی زفاف شد دانشگاه ما! آزمایشگاه که نه، زایشگاه شد دانشگاه ما!

زایش علم اگر بود باکی نبود، انسان می آفرینند در دانشگاه ما!

یاد ترم اولی ها با سادگی هایشان...

دختران و پسران با لپ قرمزی هایشان...

از خجالت بود نه رنگ و سرخ آب، شرم داشتند، حیا داشتند چه حال و هوایی داشتند...

ترم 2 رنگ لپ ها پاک شد، سرهای زیر، بالا شد

کم کم لپ ها دوباره جان گرفت، این دفعه مدد از پنکیک ها گرفت!

سادگی رفت و دل ما هم گرفت...

عافیت از دانشگاه ما گرفت...

اندیشه ها خالی است از شور و شعور

شور را در راک می بینند و شعور را در اریک!

نیچه را می پرستند و سکولار را حلوا حلوا می کنند!

قلب ها، جای شهید آوینی از مایکل ها یاد می کنند!

دانم که هستی ای شهید و زمزمه ای خوش داری و دلسوز...

"ای شقایق های آتش گرفته! دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود دارد . آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟"

شهید، قار قار کلاغ ها جایی برای سرودن بلبلان نگذاشت. بلبلان نیز خموش شدند و از کلاغ ها غار غار را آموختند...

آموختند که دیگر دستمال برسر نبندند و کمر را راست نکنند

آموختند که کیسه ها سزای دادهاست!

ولی هنوز فرزندانی از گوشت و خون روح الله هستند و سرود شهادت شما را با جـــــان  می خوانند...

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۰ ، ۲۱:۰۳
مـــــــطالبه
يكشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۰، ۱۲:۱۰ ق.ظ

ارزش با ارزش بودن

ارزش انسان، ارزش زیبایی، ارزش باارزش بودن به این است که:

{ شرف المکان بالمکین }

اگرانسانی باارزش است، اگرچهره ای زیباست، اگرارزشی باارزش است؛
اگر دلی باارزش است، اگر ما عشق را مقدس میدانیم تنها:
به "مکین" آنهاست...
مکین همان چیزی است که در آن مکان است و مکین عین مکان است و شرافت مکین به مکین تا به منبع شرافت و عزت یعنی خدا برسد و:
کل العز فی طاعه الله...

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۰ ، ۰۰:۱۰
مـــــــطالبه
دوشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۰، ۱۱:۲۲ ق.ظ

من و امام...

متن پیش رو نامه ی است از طرف بنده در قالب یک دانش آموز دبیرستانی در سال 1357 که در جواب بیانه امام خمینی (ره) مبنی بر دعوت مردم به راهپیمایی نوشته است و در پس از شهادت ایشان نامه را خوانده و جوابی برای آن می نویسند:

***

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام علیکم
گفته بودید که بیایید، خواستم بگویم که آمدم. ای پیر یاور پابرهنگان، پابرهنه آمدم.
پابرهنه آمدم که نگویند آوردنش، پابرهنه آمدم که ببینند مرا... یاورانت را...
قنداقه ام را گسستم؛  تنگ شده بود، گهواره ام را شکستم؛ دگر اندازه ام نبود...
شکستم که بسازم؛ خودم را، وطنم را.
شکستم که ببازم؛ جانم را، تنم را.
شکستم که بتازم دشمنت را؛ که بپوشم کفنم را.
با لالایی هایت زمزمه کنان می دوم:
" این جوانهای ما که میان و میگن ما می خوایم شهید بشیم، اینا خوف دارن از مردن؟ اینهایی که قسم می دن انسان رو که ما شهادت نسیبمون کن، خدا بکند اینها خوف دارن از شهادت؟ از مردن خوف دارن؟"


من هم برای شما لالایی می خواندم:
" وای اگر خمینی حکم جهادم دهد..." می خواهم ببینند " ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد."
همچنان می دوم...
به همین پابرهنگی...
به بفرمانت دویدند و رسیدند.
گاه پاهایم سست می شود، گاه قوت می گیرد؛ که مؤمن در خوف و رجاست، وشهادت ما سواء...
به میدان رسیدم؛ آزادی...
"استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی"
صدای مردم است...  پاهایم ورم کرده. از درد پابرهنگی ام فریاد می زنم: الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، خمینی رهبر...
یک دفعه همه جا روشن می شود، تارهایی از نور مرا می کشند، چه لحظه ی زیبایی...
                  ------------------------------------------------------------
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله انا الیه راجعون
فرزند عزیزم، شهادت مبارک.
                                            والسلام علیکم
                                      روح الله موسوی خمینی

۴۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۰ ، ۱۱:۲۲
مـــــــطالبه
يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۸۹، ۱۲:۳۰ ق.ظ

«خطاب به خودی ها!»

آبروی بسیج، آبروی نظام و کشور است. کسانی که اعتراض کوچکی دارند ،حق ندارند به بهانه ی این اعتراض کوچک، بسیج یا سپاه را زیر سوال ببرند. "رهبر انقلاب"

این اختلاف سلیقه ها، این اختلاف نظرها، این نگاه های متفاوت که بین افراد و مجموعه ها وجود دارد نباید به اختلاف در بنیان ها و اساس کشیده شود. وقتی دو مجموعه، با ارزش ها و هدفی یکسان فعالیت می کنند نباید اختلاف سلیقه ها را به اختلاف در ارزش و هدف تبدیل کنند، همانطور که نباید این فعالیت ها که در راستای رسیدن به هدف نهایی انجام می شود، خود هدف قرار داده شوند و جای وسیله و هدف در حرکت ما عوض شود.
 

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۸۹ ، ۰۰:۳۰
مـــــــطالبه

سالها پیش امام در جواب آقایونی که مردم را از نظام و اسلام مأیوس می دانستند اینگونه گفته است:


 "این منارها رو از گوشاشون بیرون کنند آقایون که این مردم دیگه از جمهوری اسلامی کنار رفته اند، خیر، شماها کنار رفته اید، شما خودتون رو علاج کنید مرضهای باطنیتون رو علاج کنید که ننویسید که این مملکت دیگه رفته ازبین، این مملک ازبین نرفته و این جمهوری اسلامی سر جای خودش هست و این مردم هم دنبال جمهوری اسلامی هستند و هرکدومتون بلغزید مردم دیگه از شما طرفداری نمی کنند برای اینکه مردم اسلام رو می خوان..."


دانلود کلیپ صوتی با حجم 264 کلیوبایت

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۸۹ ، ۱۸:۲۵
مـــــــطالبه

...ما به بدحجابان مان تذکر می دهیم که زن در حجاب مثل گوهر است در صدف و به شما سران فتنه هشدار می دهیم که خواب دیدید خیر باشد. فرضا در این کشور بی دینی هم باشد، او نیز آنقدر آزاده هست که نفروشد ندای حبیب را به ندای فریب. مثل دوست کاهل الصلاه خودم که دیشب آوردمش بیت رهبری. نبودی ببینی چه گریه ای می کرد وقت ام یجیب. اتفاقا بعد از خوردن غذای بیت رهبری به من می گفت: داداش حسین! من امشب نمک ولایت را خوردم، دین ندارم اما در مرامم نیست نمکدان شکنی.

 

خلاصه کنم این نوشته را در خطابی آشنا به سران فتنه؛ غلط کردید بیشمارید!

                                                                                    حسین قدیانی

دانلود جزوه با فرمت Word،حجم 350 کیلوبایت

دانلود جزوه با فرمت PDF،حجم 400 کیلوبایت

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۸۹ ، ۰۲:۲۰
مـــــــطالبه